سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

در اول که این وبلاگ رو زدم، واقعا هر چی رو که دلم می خواست می نوشتم و خیلی به فکر نوع قلمش نبودم. آن موقع ها و قبل تر از آن بیشتر وبلاگ هایی که دیده بودم برای دوستام بود که علاوه بر قلم بی آرایش، محتوای درست و مفهومی نداشت.از این بابت بود که در اول تند تر مطلب جدید می گذاشتم و فقط به فکر انتقال موضوع بودم. وبلاگ هایی که بعد از زدن این بلاگ پیدا کردم خیلی با قبلی ها متفاوت بود.البته کتاب هایی که خوونده بودم با بلاگ هایی که سر می زدم خیلی فرق داشت و من تصور نمی کردم که آدم هایی هم در وب باشند که آن را هم چون کتاب جدی بگیرند و همواره همه ی جوانب را بسنجند. . .

به خاطر این تفکرات بسیاری از موقعیت ها را از دست  دادم و حالا دارم روی تفسیر قرآن (که سعی می کنم تلخیص درستی رویش انجام دهم) کار می کنم .

حالا که به موقعیت های از دست رفته و فاصله گرفتن از موضوع اصلی فکر می کنم، احساس می کنم شاید اگر حرف هایم را هر طوری می زدم، لااقل خودم راحت می شدم (در همین راستا خواهرم به من می گوید :خب چرا روی ورق نمی نویسی؟). حالا که همه چیز گذشته و آن دل خوشی که در اوایل تاسیس بلاگ به دست آورده بودم و حالا از دست دادم، خیلی به نوشتن مانند اول شوق و علاقه ای ندارم.البته خودم دلم خواست که از دستش بدهم .

دقیقا نمی دانم چرا این ها را در بلاگ می گذارم . خب به هر حال که افراد بسی معدود این جا را می خوانند و . . .

پس اگر به فکر قلم نباشم و خالی بشم، مهم نیست . . .

نفهمیدم چه نوشتم . . .


+ تاریخ سه شنبه 90/4/14ساعت 11:24 عصر نویسنده زینب ش | نظر
\