سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

تلویزیون روشن می‌شود.

جوانی خوش برو و رو و شلوار تنگ قرمز (بادمجانی) به پا با مردی که معتاد بوده و دزد و کارتن خواب و ... به گپ نشسته است از برای عبرت پدران.

پدر خسته از برنامه ی تکراری کانال را عوض می کند.

قرعه به پویا می افتد و اینک باب اسفنجی ست که با دوستش در اقیانوس راه افتاده و هر دو فریاد می‌کشند: ما بو می‌دیم...ما بو می‌دیم...

تلویزیون خاموش می‌شود.


+ تاریخ شنبه 92/4/29ساعت 4:37 عصر نویسنده زینب ش | نظر
\