سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

 

(سری 1) یه سری رفتن نشستن صد هزار کیلومتر اون ور تر بعد به کسایی که موندن می گن: بی . . .

یه سری نه یعنی دو سری وایسادن صد هزار کیلومتر اون ورتر:

(سری2) دارن این ور رو نیگا می کنن و برا ما نقشه می کشن و سری یکی ها (و گاهی سری چاری ها)رو موش آزمایشگاهی و عروسک خیمه شب بازی خودشون کردن . . .

(سری 3) از همه ی تلاششون استفاده می کنن تا بفهمن بقیه ی دنیا چه خبره و وقتی همه جا رو می بینن متوجه می شن که آدمای خوب حتما نباید هم شهری و هم دینشون باشن . . .

(سری 4) یه سری ها نشستن صد هزار کلیومتر اون ورتر و دارن به ما می خندن یا حتی ناراحت ما می شن که چقد اونا عقب افتاده و فقیرن . . .

فک می کنید ماها که همین جاییم نشستیم یا وایسادیم . . . اصلا نکنه ما هم موش یا عروسکیم . . .

گزارش نجف زاده رو دیدین؟ واقعن ما می خوایم جواب شهدا رو چی بدیم(می دونم فکر می کنید شعاری)؟ واقعن چند نفر به وصیت نامه ی شهدا بها دادن؟ ماها که دم از یاد و خاطره شهدا رو می زنیم اصلن می دونیم دلیل این همه فداکاری چیه . . .

به یه چیزی تا حالا فک کردید؟ این که اگه الان من یه شهید بودم ،فک نمی کردم که می توونستم نرم جنگ ، می توونستم زندگی خوبی رو تو این دنیا می کردم ، یا فوقش این که دشمن می اومد تو خوونم و می مردم ،نه این که داوطلبانه برم، با شوق و ذوق این که مملکتم را زنده نگه می دارم برم و بعد ببینم که همین مملکت بدون هیچ رگیری قابل لمسی دارد از بین می رود و این کار را خود همین مملکت می کنن. بعضی (سری 1) که میروند دور تر ها به این سرزمین می خندند غافل از این که همین دیروز این جا بودند و حالا و دیروز

همه دارند به او می خندند. . .

یا امام زمان ما در انتظار فرجت می ایستیم،انشاءالله


+ تاریخ سه شنبه 89/7/6ساعت 5:0 عصر نویسنده زینب ش | نظر

به نام خدای رمضان

خدا مال همه است. مال من، مال شما، مال یکایک ما و شما. خدا نمایندگی انحصاری ندارد. خدا به تعداد آدم ها در زمین شعبه دارد. خدا تنها امکانی است که هیچ کس نمی تواند از من و شما بگیرد.

خدا تنها دارایی است که فقیران بیشتر از ثروت اندوزان دارند. خدا تنها ذخیره ای است که هیچ حکومتی نمی تواند مردم را از آن محروم کند یا توزیع آن را در اختیار خود بگیرد یا کوپنی و جیره بندی اش کند. خدا تنها قدرتی است که مظلومان بیش از ستمگران دارند. خدا تنها رفیقی است که در هیچ شرایطی رفیقش را تنها نمی گذارد و به او خیانت نمی کند. خدا تنها پناهگاهی است گه امنیتش هیچ گاه به مخاطره نمی افتد و حفاظ و حصارش خلل نمی پذیرد.

خدا تنها روزنه ی امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود. خدا تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد و با پای شکسته هم می توان سراغش رفت. خدا تنها معشوقی است که به عاشقان خود عشق می ورزد. خدا تنها قاضی است که در قضاوتش احتمال ظلم و خطا نمی رود و عدالتش کمترین خدشه ای نمی پذیرد. خدا تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر بر می دارد و بیشتر می خرد. خدا تنها حاکمی است که دنبال راهی برای خلاصی محکوم می گردد. خدا تنها دارنده ای است که بی منت و چشم داشت می بخشد. خدا تنها دادستانی است که راه های فرارا را نشان خلافکار می دهد و کلید زندان را در جیب مجرم می گذارد و چشمش را بر خطای گناهکار می بندد.

خدا تنها محبوبی است که محبان خود را تر و خشک می کند. خدا تنها حکمرانی است که هوای مخالفین خود را هم دارد و عصیانگران مملکت خود را هم از موهبت و لطفش محروم نمی کند. خدا تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن خنک می شود نه با تنبیه کردن. خدا تنها کسی است که دشمنانش را هم بر سر سفره ی اطعامش می نشاند و به منکران و تکذیب کنندگانش هم روزی می دهد.

خدا تنها کسی است که علی رغم دانستن، چشم می پوشد و در عین توانستن، در می گذرد و می بخشد. خدا تنها پادشاهی است که ملاقاتش نیاز به وقت قبلی ندارد. خدا تنها کسی است که برای همگان بهترین را می خواهد و از عهده س تامینش هم بر می آید. خدا تنها متعهدی است که اگر امانت وجودت را به دستش بسپاری بهتر از خودت مرا قبت و محافظتش می کند و بیشترین سود را نصیبت می سازد.

خدا تنها کسی است که اگر یک قدم به سویش برداری، ده قدم به سویت پیش می آید و اگر به سمتش راه بروی،به سمت تو می دود. خدا تنها کسی است که اگر از تو محبت ببیند، زیر دینت نمب ماند و با قدردانی شگفت و بی نظیرش تو را شرمنده می گرداند. خدا تنها کسی است که وقتی همه رفتند، می ماند و وقتی همه پشت کردند، آغوش می گشاید و وقتی همه تنهایت گذاشتند، محرمت می شود. خدا تنها حاکم مقتدری است که برای بخشیدن گناهکار هزاران بهانه می تراشد. هزاران وسیله می سازد و انواع عذرها و بهانه ها را به دست خطاکار می دهد تا تبرئه اش کند . . . و ماه رمضان یکی از این بهانه ها و وسیله ها ست و از مهم ترین و موثرترین و کارسازترین آن ها. ماه رمضان، مهلت یا وقت اضافه ای است که خدا برای غفلت زده ها و درراه مانده ها و دیر رسیده ها فراهم می کند.

ماه رمضان، مهمانی دیار عالی است که خدا کارت دعوتش را برای همه ی مردم، از کوچک،بزرگ و پیر و جوان، و عابد و عاصی، و صالح و طالح می فرستد. ماه رمضان، مقطعی از زمان است که خدا ناز بندگان را می کشد، به دنبال فراریانان و گریختگان می فرستد. و هر شرط و شروطی را برای ورود به خانه و مهمانخانه اش برمی دارد.

بیایید این فرصت آسمانی را دریابیم.

 


+ تاریخ دوشنبه 89/6/1ساعت 4:20 عصر نویسنده زینب ش | نظر

هو المحجوب

"چادر حجاب برتر محسوب می شود و انواع مدها، لباس های گوناگون و جلوه گری ها برای سعادت بانوان زیان آور است"

"البته می توان محجبه بود ولی چادرنداشت منتها همین جا هم باید آن مرز را پیدا کرد "

"حفظ حجاب به زن کمک می کند به آن رتبه معنوی عالی خود برسد و دچار آن لغزش گاه های بسیار لغزنده ای که سر راهش قرار داده اند نشود"

" عده ای از چادر فرار می کنند به خاطر این که هجوم تبلیغاتی غرب دامنن گیر شان نشود . اما از چادر فرار می کنند به آن حجاب واقعی هم رو نمی آورند چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار می دهد. تصور نکنید اگر ما فرضا چادر را کنار گذاشتیم آن مقنعه ی کذایی را درست کردیم دست از سر ما بر می دارند،آنها به این چیز ها قانع نیستند بلکه می خواهند همان فرهنگ محنوس خودشان در اینجا مثل زمان شاه که زن اصلا حجاب و پوشش نداشت عمل شود.رضاخان این مرد قلدر نادان بی سواد آمد و خود را در اختیار دشمن قرار داد.یکباره لباس این کشور را عوض کرد.بسیاری از سنت های مردم را تغییر داد ،دین را ممنوع کرد .شما ببینید در وضعامروز چقدر رسوایی است که پادشاهی یکباره لباس ملی یک کشور را عوض کند. شما به اقصی نقاط دنیا مثل هند سفر کنید ملت ها لباس ملی خودشان را دارند و به آن افتخار می کنند . . . چرا با لباس نمی شود عالم شد . وحال این که بزرگترین دانشمندان ایرانی که آثار آنان هنوز در اروپا تدریس می شود با همین فرهنگ، لباس و در همین محیط پرورش یافتند"

"این چه حرف و منطق مسخره ای است که مطرح کردند؟ آن ها لباس یک ملت را عوض کردند؟ چادر را از سر زنان برداشتند و گفتند با چادر غیر ممکن است که زنی عالم ودانشمند شود و در فعالیت های اجتماعی شرکت بکند. سوال من این است که با برداشتن چادر در کشور ما زنها تا چه اندازه در فعالیت های اجتماعی شرکت کردند؟ مگر در دوران رضاخان و پسرش فرصتی داده شد تا زنها ی ما در فعالیت های اجتماعی شرکت کنند. زنهای ایرانی زمانی وارد فعالیت اجتماعی شدند و کشور را با دستها ی توانای خود متحول کردند و مردهای این کشور را به دنبال خود به میدان مبارزه کشیدند که چادر سرشان کردند"

 


+ تاریخ شنبه 89/4/26ساعت 12:43 عصر نویسنده زینب ش | نظر

به نام یگانه برنامه نویس هستی

سلام

چند نصیحت (شاید وصیت ) رایانه ای رو از من به یاد داشته باشید:

1) در زندگی و معاشرت با دیگران نرم افزار باشیم نه سخت افزار.

2) چنانچه در کاری شکست خوردیم آن را Shut down نکنیم بلکه Restart  کنیم .

3) همواره پیش از سخن گفتن "cpu" فکرمان را به کار بیاندازیم.

4) بر صفحه ی مشکلات مردم کلید "f1" باشیم و آنان را کمک و راهنمایی کنیم.

5) اگرازکسی بدی و کم لطفی دیدیم آن را  Deletنماییم ،حتی آن را از"RecycleBin" قلب خود محو نماییم.

6)نیاز نیست خوبی های خودمان راsave کنیم  ولی نگهداری خوبی های دیگران به ما کمک می کند.


+ تاریخ پنج شنبه 89/4/10ساعت 2:9 عصر نویسنده زینب ش | نظر

به نام خدای توبه پذیر

سلام

دیروز چون مامانم می خواست بره عتبات نتونستیم بریم نماز چمعه (متاسفانه) . . .

ولی کل برنامه رو از تلویزیون دیدم . . .

به نظر من هرکس هر عقیده ای که داشته باشه،هیچ احد الناسی نمی تونه حق حرف زدن رو ازش بگیره (حتی اگه مطمئن باشه اعتقاداتش اشتباهه) چون اون نیست که این حق رو به افراد داده . . .

من زیاد از نظرات و طرفداری های سید حسن(خمینی) نمی دونم ولی بعضی از حرفاش رو مثه نظرش درباره شاخص رو شنیدم از بعضی هاش هم ناراحت شدم ولی هیچ وقت یاد نمی ره که کم ترین احترامی که باید بهش بذارم اینه که سیده و نوه امام خمینی ، ناجی ایران از دست حکومت استبداد و خفقان، است. . .

سید حسن (شاید) به سر مردم منت گذاشت که اومد تو او نماز جمعه یا حتی منت گذاشت که اجازه داد مردم بیان تو سالگرد پدربزرگش. . .

حالا من این چیزا رو نمی نویسم برای این که بگم کدوم طرفی ام یا این که از کسی دفاع کنم. می خوام حرف دلم رو بزنم که :همیشه مردم از بقیه انتظار دارند.آخه چرا؟؟. . .

چرامی گوییم که فلانی اله بله (این جوریه،اون جوریه) و بعد خودمون هم همون جوری(بلکه بدتر) برخورد می کنیم؟؟؟ فکر می کنم آدمی با این گونه طرز فکر و برخورد اگه خودشم جای طرف باشه رفتاری بدتر بروز می دهد. . .

بازم قربون آقا برم که از طرف همه خود محور ها با یه بوس از سید حسن عذر خواهی کرد . . .«

خدایا چشم های همه جور کوری رو مخصوصا کوردلان رو شفا بده . . .


+ تاریخ یکشنبه 89/3/16ساعت 2:29 عصر نویسنده زینب ش | نظر

سلام

دیدید دل شوره های دفعه پیش من بی خود نبود . . .

ظهر که اومدم خوونه تلویزیون رو روشن کردم .هر کانالی (شبکه) که می زدم،خبر اون (دوفروند)کشتی ای رو می داد که از جانب 44 کشور برای کمک به نوار(باریکه) غزه رفته بودند و اسرائیل غاصب آنها را زده بود که آخرین اخبار نیز می گویند که 19 نفر کشته(شاید شهید) و 60 نفر زخمی شدند.اغلب کشتگان ترک اند و هم چنین 4 فلسطینی و هانی سلیمان (رئیس هیئت اعزامی لبنان) در بین زخمیان بودند و هزاران خبر وهم آور دیگر که خودتان می توانید در هر سایت و اخباری ببینید . . .

شنیدید که صهیونیست ها چه حق به جانب گرفته گفتند که "این حملات فقط برای دفاع از ملت مان بود" یکی نبود که به این ها بگوید منظورتان همان ملتی است که به زورغصب کردید و تمام جمعیتش مهاجرند؟ . . .

تو شبکه خبر یه آقاه می گفت که اگه اسرائیل رو (برخلاف عقل) کشور و دولت قانونی بدانیم،می تواند فقط 12 مایل آب (از طرف غزه) رو برای خودش داشته باشه و مثلا از آن دفاع کند.آقاهه می گفت: اون جایی که اسرائیل (50 مایل دور تر از غزه)به "کاروان غزه آزاد" حمله کرد،آب های آزاد و بین المللی بود و همه حق استفاده از آن را دارند. . . آخه جنایت و دروغ گویی تا چه حد ؟

راستی شنیدید که آقای مکارم گفتن که ما هم روز جمعه بعد از نماز راهپیمایی ضد صهیونیستی راه بیاندازیم،ایشالا همه می رویم . . .

به امید آن که زودتر قیام بزرگ مهدی(عج )صهیونیست و هر ظالم  دیگری رو ریشکن کند . . .

با تشکر از سایت خبرگزاری جمهوری اسلامی (irna.ir) ودیپلماسی ایرانی (irdiplomacy.ir)


+ تاریخ چهارشنبه 89/3/12ساعت 12:58 عصر نویسنده زینب ش | نظر

به نام خدای آرامش دهنده

سلام

یه هفته است که دارم به جریان فتنه ی سال 88 فکر می کنم. . .

تهران افتضاح بود . . .

روز عاشورا که داشتیم با مترو از مسجد ارک برمی گشتیم.تو ایستگاه آزادی،یه پسره داشت با یه چماق گنده می زد به پای یکی دیگه،دوستش بهش گفت:بزن تو سرش که بمیره.واقعا به نظرتون جزای همچین آدمی چیه؟ توی ایستگاه شریف که پیاده شدیم، واقعا باور نکردنی بود ،هرماشینی که می اومد:سبز بود،پشت سر هم بوق می زد و با دو انگشتش V (وی)رو به بقیه نشون می داد . . .

(ما چون ماشین نیاورده بودیم نمی تونستیم بریم.)

اون جا یه جانباز جنگ با زن چادریش (اصلا لیاقت چادر رو نداشت) هم اومده بود . . .

یه ماشین پر زن کنار ما پارک کرد،یه دختره که خیلی پررو بود.هی پشت سرهم به آقا (سیدعلی) فحش می داد(خدا خفش کنه).بهش یه چش غره ای رفتم که خدا می دونه .آخه هم گریم گرفته بود وهم این که تنفر تو چشام موج می زد.به دوستش گفت:بیا این دختره(من)رو هو کنیم. دوستش که منو دید ترسید و گفت: ولش کن خطرناکه . . .بالاخره اونجا انقدر فحش شنیدم که تا شب کسی نتونست آرومم کنه(از گریه). . .

واقعا که بعضی ها بعد از انتخابات خودشونو به یه قرون فروختند . . .

می دونید اصلا چی شد که تصمیم گرفتم اینو بنویسم؟ :فاطمه حقیقت جو رو که می شناسید.نماینده ی اصلاح طلب مجلس ششم بود.که فکر کنم فرار کرد و رفت خارج(نیویورک).اون هم مثه خیلی های دیگه خودشو که هیچی ملت و وطنش رو فروخت. 20:30 رو که دیدید.دیدید چه جوری به همین ما ها فحش می داد. . .

حرفاش رو دیگه هیشکی نمی خره .از بس که چرت میگه . . .

تازه دیروز هم تو مدرسمون خانم رجایی فر آمده بود درباره فلسطین و غزه و صهیونیست غاصب دروغگو حرف می زد. . . من اون جا یهو احساس کردم این که تمام تصمیمات مردم فلسطینی رو آدمای مهاجر می گیرن خیلی شبیه  تصمیم گرفتن هایی بود که خارزجی ها برای ما و انتخابات ما می گرفتن،خیلی ها الگوشون شده بود(و هست)خارجی ها . . .

کِی مستقل می شویم،کِی مستقل فکر می کنیم . . .

 


+ تاریخ شنبه 89/3/8ساعت 11:3 صبح نویسنده زینب ش | نظر

بسم رب شهداء خرمشهر

 

قسمت نشود روی مزارم بگذارند

سنگی که گل لاله بر آن نقش نبسته

                                           «قزوه»

خرمشهر را خدا آزاد کرد . . .

مسجد خرم شهر چقدر خوشگله . . .

برای شادی روح شهداء ،صلوات

 


+ تاریخ دوشنبه 89/3/3ساعت 4:52 عصر نویسنده زینب ش | نظر

هیچ انسانی دوست ندارد بمیرد، اما همه آنها دوست دارند به " بهشت " بروند...
اما ای انسانها... برای رفتن به " بهشت " ... اول باید مرد

 


+ تاریخ شنبه 89/3/1ساعت 4:27 عصر نویسنده زینب ش | نظر

مادر نمیر!مردن برای تو زود است و یتیمی برای ما بس زودتر .

ما هنوز کوچکیم، از آب و گل در نیامده ایم. هنوزسرهایمان طاقت گرد یتیمی ندارد.

نهال تا وقتی که نهال است احتیاج به گلخانه و باغبان دارد،تاب سوز و سرما و باد و طوفان را نمی آورد، و ما از نهال کوچکتریم و از غنچه ظریف تر.

اما نه، نمان برای محافظت از ما، نمان برای این که از ما مراقبت کنی.

تو خود اکنون نیاز به تیمار داری. بمان برای این که ما تو را بر روی چشمان خود مداوا کنیم.

تو اکنون به کشتی نجات طوفان زده ای می مانی که به سنگ کینه ی جهالت غریق، شکسته ای و پهلو گرفته ای.

بمان برای این که ما بی مادر نباشیم. بمان برای این که ما مادری چون تو داشته باشیمو

می دانم خسته ای، می دانم که مصیبت بسیار دیده ای،زجر بسیار کشیده ای، غم، بسیار خورده ای و می دانم که به رفتن مشتاق تری تا ماندن و به آنجا دلبسته تری تا اینجا.

اما تو خورشیدی مادر! بمان! به خفاشان نگاه نکن، این کوری مسری و مزمن دلت را کدر نکند،تو به خاطر همین چند چشم که آفتاب را می فهمند بمان...



+ تاریخ شنبه 89/2/25ساعت 10:43 صبح نویسنده زینب ش | نظر
\