فرستنده :
тнЄ ЄИD
پنج شنبه 92/8/16
♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡
تولدت مبارک
♥♡♥♡♥♡♥·♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥
فرستنده :
Mahdi Rahbarzare
پنج شنبه 92/5/3
سه تا ديوانه هم اتاقي بودن - يک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا پايين مي پرن و ميگن که ما سيب زميني هستيم و داريم تو روغن سرخ ميشيم و سومي ساکت نشسته ! رييس بيمارستان هم طبق معمول رفت که اين ديوونه رو مرخص کنه. پرسيد تو چرا با دوستات نيستي ؟ اون هم گفت : آخه من کف ماهي تابه چسبيدم
فرستنده :
راوي
دوشنبه 91/11/9
باز دلم سوخت ....سوخت
مرغ دلم پر کشيد
داغ ...داغ...
باز دلم .... سوخت ...سوخت...
حال و هواي حرم ،گنبد سبز نبي....
واي غريبانگي .... خانه ي زهرا ... علي....
کودک تنهايي ام باز هواي تو کرد
باز هواي بقيع....