سلام
(سری 1) یه سری رفتن نشستن صد هزار کیلومتر اون ور تر بعد به کسایی که موندن می گن: بی . . .
یه سری نه یعنی دو سری وایسادن صد هزار کیلومتر اون ورتر:
(سری2) دارن این ور رو نیگا می کنن و برا ما نقشه می کشن و سری یکی ها (و گاهی سری چاری ها)رو موش آزمایشگاهی و عروسک خیمه شب بازی خودشون کردن . . .
(سری 3) از همه ی تلاششون استفاده می کنن تا بفهمن بقیه ی دنیا چه خبره و وقتی همه جا رو می بینن متوجه می شن که آدمای خوب حتما نباید هم شهری و هم دینشون باشن . . .
(سری 4) یه سری ها نشستن صد هزار کلیومتر اون ورتر و دارن به ما می خندن یا حتی ناراحت ما می شن که چقد اونا عقب افتاده و فقیرن . . .
فک می کنید ماها که همین جاییم نشستیم یا وایسادیم . . . اصلا نکنه ما هم موش یا عروسکیم . . .
گزارش نجف زاده رو دیدین؟ واقعن ما می خوایم جواب شهدا رو چی بدیم(می دونم فکر می کنید شعاری)؟ واقعن چند نفر به وصیت نامه ی شهدا بها دادن؟ ماها که دم از یاد و خاطره شهدا رو می زنیم اصلن می دونیم دلیل این همه فداکاری چیه . . .
به یه چیزی تا حالا فک کردید؟ این که اگه الان من یه شهید بودم ،فک نمی کردم که می توونستم نرم جنگ ، می توونستم زندگی خوبی رو تو این دنیا می کردم ، یا فوقش این که دشمن می اومد تو خوونم و می مردم ،نه این که داوطلبانه برم، با شوق و ذوق این که مملکتم را زنده نگه می دارم برم و بعد ببینم که همین مملکت بدون هیچ رگیری قابل لمسی دارد از بین می رود و این کار را خود همین مملکت می کنن. بعضی (سری 1) که میروند دور تر ها به این سرزمین می خندند غافل از این که همین دیروز این جا بودند و حالا و دیروز
همه دارند به او می خندند. . .
یا امام زمان ما در انتظار فرجت می ایستیم،انشاءالله