سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

دیروز تولدم بود. . . (یه جورایی خوش گذشت)

دیروز مسابقه ی والیبال داشتیم . . . .(برنده شدیم)

فردا مسابقه ی یک چهارم نهایی داریم . . . (امیدوارم)

فردا می خوایم با دوستان بریم فشم . . . (نمی دانم باید چه کنم یه اردوی دو روزه است هنوز هیچ کاری نکردم ،مهم تر از اون نمی دونم برم یا نرم؟ مامان نیست که کمکم کند،شب می آید.اعصابم خرد است ، نمی توانم این همه فکر کنم :فردا مسابقه بروم یا نه؟ فردا اردو بروم یا نه؟ چه جوری می تونم دوتاشو داشته باشم؟ از کی در اردو باشم؟ بروم مسابقه به قیمت از دست دادن مسخره بازی های توی راه؟ . . . .؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالم بد است ، چشمانم پر شده ،می بندم که خالی شود که صفحه را بهتر ببینم. . . .)

خداجون کمکم کن . . .

یه چیزی بگم :اگه شما یی که متن بالا را خوندید مذکرید،شاید درک نکنید و بگویید چه لوس.اما واقعا برای من دردناک است . . .

بعدا نوشته شده:سلام.مسابقه را بردیم و پس از گذشتن یکی از مهم ترین بخش های اردو (کارگاه مهارتی روانشناسی) رسیدیم فشم .... راستیتش دومی رو باختیم و چون 2 باخت _ 2 حذف بود و قبلا هم یکی رو باخته بودیم دیگه نموندیم. 

 


+ تاریخ سه شنبه 89/8/18ساعت 4:19 عصر نویسنده زینب ش | نظر
\