سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

یازده بار جهان گوشهء زندان کم نیست

کنج زندان بلا گریهء باران کم نیست

سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم

لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسهء جام به لب های تو یعنی این بار

خیزران نیست ولی روضهء دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد

تاهمین لحظه که خون گریه ء باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می گفتم

که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

(حمید رضا برقعی)

می خواستم کلی اعتراض کنم از کسانی که نگذاشتن این شعر رو در شان خودش بخوونم ولی نی خواد، شما شعر رو بخونید و بهره ببرید.

به امید ظهور دردانه اش . . .


+ تاریخ چهارشنبه 90/11/12ساعت 3:50 عصر نویسنده زینب ش | نظر
\