سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

بالاخره بعد از عمری به بلاگ آمدم . . .

چند وقتی فیلم "ظهور"(ساخته ی Noreagaa & Archernahr) خیلی درگیرم کرده ، امیدوارم که آن را دیده باشید (پس ببینید).

نباید به 10-20 قسمت اولش توجه کرد ولی حتی اگر مشکلاتی هم داشته باشد آن قدر پیام "وحدت" را زیبا بیان کرده است که واقعا بی انصافی است بگوییم حتی 30% آن شبه برانگیز است یا مشکل دارد. . .

کلاس دوم راهنمایی معلم دینی مان گفته بود : خدا قرآن را از هر نوع تحریفی حفظ کرده است . . .    چند وقت پیش یکی از معلم (استاد) دینی عزیزمان پرسید : چرا خدا اسم آن که بعد از پیامبر بر مسلمین ولایت دارد [که حتما ائمه هستند] را در قران نیاورده است؟ معلم: زیرا ممکن بود تحریف شود. _مگر خدا نگفته که قرآن از هر تحریفی در امان است؟ معلم: خداوند با همین تدابیر ، مثل نیاوردن اسمی ای که حساسیت زا هستند، قرآن را از تحریف حفظ می کند. . .

من در هیچ کدام از پست های قبلی دروغ ننوشتم(ولی گاهاً وقتی داغ بودم نوشتم)، اما حالا احساس می کنم ، اگر به هر موضوع کم اهمیتی بیش از حد جلوه بدهیم ، امکان کم رنگ شدن وحدتمان بالا می رود .

فریب:اقداماتی که فکر و دید دشمن را از اهداف حقیقی و مهم به سمت اهداف غیر واقعی و کم اهمیت سوق دهد.(از اصول پدافند غیر عامل)

 تفرقه افکنی: دامن زدن به اختلافات و تشدید آن ها که به منظور ایجاد بدبینی و درگیری و بر هم زدن وحدت و یکپارچگی یک جامعه صورت می گیرد.(از روش های جنگ روانی)


+ تاریخ چهارشنبه 90/2/28ساعت 4:38 عصر نویسنده زینب ش | نظر

نومید مشو که تو را نیز عاشورایی ست و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار تو را میکشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به حسین لا زمان و لا مکان ولایت ملحق شوی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی.....

 

                                                                            (شهید آوینی)

آنجا که حسین در صحنه است

اگر در صحنه نباشی،

هرکجا که میخواهی باش...

 چه ایستاده در نماز،

چه نشسته در شراب... 

هردو یکیست!                                        (شهید مطهری) 

 

 فکر می کنم شهید حرف شهید را بهتر بفهمد ، او را بهتر درک کند . . .

 


+ تاریخ یکشنبه 89/9/28ساعت 4:41 عصر نویسنده زینب ش | نظر

سلام

دیروز تولدم بود. . . (یه جورایی خوش گذشت)

دیروز مسابقه ی والیبال داشتیم . . . .(برنده شدیم)

فردا مسابقه ی یک چهارم نهایی داریم . . . (امیدوارم)

فردا می خوایم با دوستان بریم فشم . . . (نمی دانم باید چه کنم یه اردوی دو روزه است هنوز هیچ کاری نکردم ،مهم تر از اون نمی دونم برم یا نرم؟ مامان نیست که کمکم کند،شب می آید.اعصابم خرد است ، نمی توانم این همه فکر کنم :فردا مسابقه بروم یا نه؟ فردا اردو بروم یا نه؟ چه جوری می تونم دوتاشو داشته باشم؟ از کی در اردو باشم؟ بروم مسابقه به قیمت از دست دادن مسخره بازی های توی راه؟ . . . .؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالم بد است ، چشمانم پر شده ،می بندم که خالی شود که صفحه را بهتر ببینم. . . .)

خداجون کمکم کن . . .

یه چیزی بگم :اگه شما یی که متن بالا را خوندید مذکرید،شاید درک نکنید و بگویید چه لوس.اما واقعا برای من دردناک است . . .

بعدا نوشته شده:سلام.مسابقه را بردیم و پس از گذشتن یکی از مهم ترین بخش های اردو (کارگاه مهارتی روانشناسی) رسیدیم فشم .... راستیتش دومی رو باختیم و چون 2 باخت _ 2 حذف بود و قبلا هم یکی رو باخته بودیم دیگه نموندیم. 

 


+ تاریخ سه شنبه 89/8/18ساعت 4:19 عصر نویسنده زینب ش | نظر
\