سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

اینجا بهترین صفحه ی وبی هست که تا به حال کشف شده.


+ تاریخ دوشنبه 90/12/1ساعت 3:42 عصر نویسنده زینب ش | نظر

سلام

از دو هفته پیش یه کارت عروسی برامون آوردند پنجشنبه بود و ما ساک مون و باک ماشین را برای رفتن به شمال(عروسی) پر کرده بودیم.

از دو هفته پیش همش سال سومی ها داشتن بالا و پایین می پریدند و همه فکر می کردن پنجشنبه برنامشون محشر میشه.

از دو هفته پیش همه می گفتند که این پنجشنبه خیلی خوبه جشنواره ی پارسال که خیلی باحال بود.

از دو هفته پیش منتظر بودم که وقت آزمایش خونم برسه که پنجشنبه تعیین شد.

از دو هفته پیش تصمیم گرفته بودیم تمرین والیبال رو پنجشنبه این هفته بذاریم.

از دو هفته پیش قصد کردم هر پنجشنبه بروم حسینیه ی سپه سالار.

 

چندتا از کارای بالا رو شما می تونید با هم تنظیم کنید؟

 

مهدی آقا و روشنک جان با کمال تشکر از دعوتتان،عذرخواهی ام را به خاطر عدم حضورم ببخشید.امیدوارم پیوندتان مبارک باشد.

سومی های عزیز واقعا دستتون درد نکنه و ممنون که این قدرجدی کار کردید،در طول برنامه اصلا خسته نشدم.

مسئولین گرام جشنواره عالی بود خیلی انرژی گرفتم .واقعااین فستیوال یکی از اتفاقات از یاد نرفتنی زندگی ام بود و البته از دوستان محترمی که دعوتمان را پذیرفتند و کمکمان کردند نیز متشکرم.

خدا رو شکر بالاخره توانستم بعد از کلاس قرآن عزیز این آزمایش رو هم بدهم.

ورود بچه های جدید را به اعضای تیم تبریک می گویم و امیدوارم بیشتر با هم صمیمی شویم.

آزاده جان ایشالا از دفعه ی بعد با فاطمه سادات با هم می آییم به کلاس خانوم.


+ تاریخ جمعه 90/11/21ساعت 12:11 عصر نویسنده زینب ش | نظر

سلام

یازده بار جهان گوشهء زندان کم نیست

کنج زندان بلا گریهء باران کم نیست

سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم

لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسهء جام به لب های تو یعنی این بار

خیزران نیست ولی روضهء دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد

تاهمین لحظه که خون گریه ء باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می گفتم

که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

(حمید رضا برقعی)

می خواستم کلی اعتراض کنم از کسانی که نگذاشتن این شعر رو در شان خودش بخوونم ولی نی خواد، شما شعر رو بخونید و بهره ببرید.

به امید ظهور دردانه اش . . .


+ تاریخ چهارشنبه 90/11/12ساعت 3:50 عصر نویسنده زینب ش | نظر

سلام

_ معلمی خیلی نیاز به فن بیان داره.درست حرف زدن خیلی سخته و قتی 20-30 تا چشم بهتون زل زدن تا با اولین اشتباه دستتون بندازن.

_ ا... من میخوام معلم شم...

_ معلم چی؟فیزیک؟

_ یا فیزیک یا ریاضی...شایدم زیست

_ به به پس پزشکی چی میشه؟

_ نه معلمی رو میخوام کنار پزشکی داشته باشم.

(نقلی در کلاس عربی که متاسفانه از این هفته به آخرین زنگ منتقل شد)


+ تاریخ دوشنبه 90/11/10ساعت 3:25 عصر نویسنده زینب ش | نظر

سلام دوستان

این مطلب را فقط برای تبریک اضافه می کنم

واقعا همین که پیامبر به ما می گوید پس از دو ماه عزاداری این همه شادی کنید و این شادی را به یکدیگر منتقل کنید برای مزدتان کافی نیست؟

الهی که من فدای رحمه للعالمین بشوم.

به امید ظهور منجی...


+ تاریخ چهارشنبه 90/11/5ساعت 6:39 صبح نویسنده زینب ش | نظر

 سلام

این که ما از شهادت نمی ترسیم و این کشتن ها ما را زنده تر می کند؛ حرفی حق و به جا است، اصلا رهبرمان آن را گوشزد می کند.

ولی آخر ما تا کی می خواهیم با صلابتمان دشمن را بترسانیم و جلوی خیلی از بلا ها را بگیریم؟ چند نفر دیگر را هم بدهیم تا بزرگانمان را بشناسیم، قبل از این کشتن ها آیا ما دانشمندانمان را می شناختیم و قدرشان را می دانستیم؟

بالاخره ما هم باید آستینی بالا بزنیم و همتی کنیم.

بعد از این همه نقمت گویی وقت شمردن اشتباهات خودمان نشده؟آخر ما چه نتیجه ای می بریم از این که مدام دنبال نشانه های فتح در شهید شدن ها بگردیم؟چرا نیامدیم حداقل به مشکلات و غلط هایمان فکر کنیم؟

صد البته این هم درست نیست که ما ضعف هایمان را به دشمنانمان بنمایانیم ولی آن قدر ضعف های مقابل را دیده ایم که وقت نکردیم در آینه نگاهی به خودمون بندازیم.

با احترام شهادت دانشمند بزرگ هسته ای را با کمی تاخیر تبریک و تسلیت می گویم.

به امید ظهور منجی عالم...


+ تاریخ چهارشنبه 90/10/28ساعت 4:13 عصر نویسنده زینب ش | نظر

سلام

به نظرتون اگه کیف کیا رو جلوی بازار تره بار بزنن شما ناراحت میشین؟

من که میدونم و البته من از زدن کیف هیچ کس خوشحال هم نمی شوم.


+ تاریخ چهارشنبه 90/10/14ساعت 2:13 عصر نویسنده زینب ش | نظر

سلام

"مطمئن باشید این روز نهم دی امسال هم در تاریخ ماند"امام خامنه ای (مد ظله العالی)

یه عالمه مطلب جمع کردم ولی نمی تونم هیچ کدوم رو بنویسم،آخه؛اون همه آدم اومدن تو خیابو و همه چی رو گفتن،امکان نداره کسی هنوز نفهمیده باشه حرفمون چیه...

فقط یه سری صحنه رو مجسم می کنم که اگه کسی فکر می کنه که ما می تونستیم باز هم صبر کنیم ، به اشتباهش پی ببره:

از مجلس امام حسین(ع) برمی گردی و فکر می کنی چقدر برکت نام امام (ع) سبکت کرده...تو حال خودتی که در ایستگاه آزادی یه سری آدم هجوم میارن..._وای اینا دیگه کی ان؟پسره میگه بزن تو سرش که بمیره_ما فقط اومدیم بگیم رای مون این نبوده. . . شک می کنی امروز عاشوراست؟و هضم سخت این موضوع که چطوری یه سری ها زیر بارون امام(ع) خیس نشدند؛ به هوشت میاره...ایستگاه شریف که پیاده میشی موضوع دستت میاد؛ این دفعه بی احترامی به امام(مد ظله العالی) نیست که بگی هنوز چشمشون رو درست باز نکردن... امکان نداره کسی عظمت امام حسین (ع) رو ندونه، شایدم به فکرت برسه کسی که روز عاشورا تونسته کرم امام حسین (ع) رو پس بزنه؛ احتمالا بی احترامی کردن هم براش سخت نباشه...

کلا همه، بچه کوچولوها رو خیلی دوس دارن و این که حرمله(لعنه الله علیه) تونست یه نی نی رو تو بغل باباش پرپر کنه؛ برای خیلی ها غیرقابل باوره و خیلی ها هم حرمله رو پدیده ا ینادر معرفی می کنند... حالا ما می آییم به امام حسین دلداری بدیم؛ با هزار آرزو و دخیل گهواره می سازیم؛ اون وقت دیگه بازم یه پدیده پیدا می شه میزنه گهواره رو میشکونه؟ 

کسی می تونه لطافت زن ها رو انکار کنه؟آخه این همه قساوت قلب از این ارواح پاک ممکنه؟(توضیح این قسمت برام خییییلی سخته)

کاشکی این همه مستنداتم رو یه بار دیگه بذارم تو بلاگ این بار که نشد.

به امید ظهور منجی

 

 


+ تاریخ پنج شنبه 90/10/8ساعت 8:21 عصر نویسنده زینب ش | نظر

سلام

همین الان حدود 10-20 تایی موچه را قتل عام کردم.گاهی در خانه ی ما(کل آپارتمان ها) مورچه زیاد می شود و همه مجبورند سالی یکبار سمپاشی کنند.فکر کنم دوباره مورچه ها می خواهند زیاد شوند؛ اگر زیاد شوند، اذیت می کنند. مثلا یک بار داداشم از دست مورچه ها تمام یک کیک خوشمزه را در سطل آشغال انداخت.اصلا به کشتنشان راضی نیستم ولی می دانم که بعدا شر می شوند.عذاب وجدان و دور اندیشی در یک قتل عام.

معلم ادبیاتمان می گفت:"اگر حشره ای را کشتید به جایش سبحان الله بگویید(یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض)".دقیقا نمی دانم چند تا سبحان الله بدهکارم.ants


+ تاریخ جمعه 90/8/20ساعت 8:54 صبح نویسنده زینب ش | نظر
\